30 سالگی من



سلام خدای مهربونم

سلام همدمم. خوبی؟؟؟

منم خوبم

خدای مهربونم وقتی بهت فکر میکنم ، میبینم چقدر هوام را داری و داشتی ، آروم میشم. دیگه نمی ترسم.

امروز رفتم و به مدیر شرکت گفتم نمی تونم تمام وقت باهاتون کار کنم.گفتم به صورت پروژه ای . اونم ریموت.

اولش پیش خودم گفتم ، نکنه قبول نکنه ؟؟

بعد گفتم من اون کاری که فکر میکنم درسته را انجام میدم، دیگه بقیش با خداست.

خدایا من همه زندگیم را سپردم به شماهاااا!!!

قربونت برم ، خودت حواست باشه خراب کاری نکنماااا

مواظبم باش خدا جونم.

مواظبم باش مهربونم.

خدایا من برای به تو رسیدن به تو نیاز دارم

خدایا من ، آرامش روز و شب من 

میدونم تو باورم داری

میدونم دوستم داری

خدا جونممممممم

عشق من

دوستتتتتت دارممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم


دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سروسامان دارد



بخشی از شعر وحشی بافقی


سلام.

امروز حال و هوام توش غمه. دلم گرفته.

خسته شدم از این همه تلاش. خسته شد از این همه کار کردن و به نتیجه نرسیدن.

من الان 10 ساله که دارم کار میکنم. 10 ساله که دارم تلاش میکنم.

کاش تمام میشد. کاش از توی این دوران میپریدم و میرفتم. 

کاش مثل کامپیوتر بعد از چند بار تلاش میشد دکمه اسکیپ را زد و دیگه ازش پرید. اصلا به بهش فکر نکرد.

خدایا من به امید تو این همه کار میکنماااا

اگه امید تو نبود ، اگر خوش بینی و چشم امید به تو نبود ول میکردم این همه تلاش را.



سلام.

بعضی وقتها فکر میکنم باید چکار کرد بعضی وقتها ادم تو دو راهی گیر میکنه؟

باید خودت را انتخاب کنی یا بقیه؟

اگر خودم را انتخاب کنم تا اخر عمر از خودم گله مندم و ناراحت که خودخواهی کردی و اگر بقیه را اتخاب کنم ، نمی دونم تا کی باید عواقب و حرص تصمیمات اونا را بخورم.

دلم می خواهد کسی بود که می تونستم مامانم را بدون نگرانی بهش بسپارم و برم جایی که تا اخر عمر کسی نباشه. 

فقط خودم و خودم

بین یک عالمه غریبه که لازم نیست حرص ناراحتی و مشکلات و انتخاباتشون را بخوری.

خیلی وقتها خسته میشم. 

خیلی وقتها میبرم.

بعضی وقتها حس میکنم چقدر تنهایی بده و بعضی وقتها تنهایی را دوست دارم.

خدایا کمک کن. دوست دارم


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

محفل 8 - محفل بسیجیان ساری طراحی وب سایت فصل رویش تاو چت/چت تاو/تاوچت/تاوچت اصلی دانلود آهنگ های برتر تارنگار انجمن مثنوی پژوهان ایران حال و روز ما... آموزش پنل پیامک برای فروش قارچ گانودرما لوسیدوم